دلشوره دارم. مثل روز امتحان،
درسم را خوب بلدم، هزار بار از رو خواندهام: «وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ. (و یاریام برای شما آماده است.)»
میترسم فراموش کنم
**اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج**
منبع : کانال مهدیاران (Mahdiaran@)
دلشوره دارم. مثل روز امتحان،
درسم را خوب بلدم، هزار بار از رو خواندهام: «وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ. (و یاریام برای شما آماده است.)»
میترسم فراموش کنم
**اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج**
منبع : کانال مهدیاران (Mahdiaran@)
نامهای برای امام نوشت و در آن گفت: «با این وضع فرماندهان لشکرت میخواهی با من بجنگی؟ صَلاح تو این است که کنارهگیری کنی و با من صُلح کنی و من هر شرطی که تو بگذاری میپذیرم.»
امام مجتبی بعد از دریافت نامه، در بین لشکری که از هم متلاشی شده بود، با همان حالت جراحت حاضر شدند و فرمودند: «مردم! من میدانم خودم به تنهایی چگونه خدا را عبادت کنم که از من راضی باشد. اگر ایستادهام بهخاطر شماست. معاویه دارد به چیزی دعوت میکند که نه خیر دنیا در آن هست و نه آخرت. اگر پیشنهاد او را بپذیریم میبینم آب و نانی که خدا برای شما مقدّر کرده را بچههایتان از درب خانهٔ آنها درخواست میکنند اما آنها دریغ میکنند. اگر رضای خدا و مرگ با عزّت را ترجیح میدهید پیشنهاد او را نادیده بگیرید و به جنگ او بروید که جز شمشیر بین ما و او نباید باشد. اما اگر دنیا و باقیماندن در دنیا را ترجیح میدهید پیشنهاد او را بپذیریم.»
اینجا بود که از جای جای لشکر به صراحت فریاد بلند شد: «دنیا و باقی ماندن در دنیا...» یعنی ما تو را نمیخواهیم؛ معاویه را میخواهیم. و اینجاست که امام صلح را میپذیرند.
اکنون نیز معاویه های زمان، برای به انزوا کشیدن منجی بشریت در تلاش هستند. ما برای تحقق ظهور منجی چه میکنیم؟! دنیا یا رضای خدا؟ کدام را انتخاب میکنیم؟
منبع : کانال مهدیاران (Mahdiaran@)
مایهٔ آرامش
«بُرِش اوّل»
همانطور که دستم را گرفته بود، گفت: «ای نافع آیا این راه را نمیگیری و بِرَوی؟ مابین این دو کوه را بگیر و جان خود را نجات بده.» به پایش افتادم و گفتم: «به خدا سوگند، تا زمانی که شمشیرم به کار آید هرگز از شما جدا نمیشوم.»
«بُرِش دوّم»
امام وارد خیمهٔ خواهرشان شدند و من درب خیمه منتظر امام بودم. اتفاقی صدای زینب را شنیدم که به امام فرمود: «ای برادر، آیا یارانت را آزمودهای؟» فوراً نزد حبیب رفتم و داستان را برای او تعریف کردم، حبیب گفت: «باید خیال بانوان حرم را از وفاداری خود آسوده کنیم.»
همهٔ یاران را نزد خیمه زینب جمع کردیم و حبیب با صدای بلند فریاد زد: «ای حرم رسول خدا، شمشیرهای جوانان و جوانمردان شما به غلاف نخواهد رفت تا این که گردن بدخواهان شما را بزند...» و در این هنگام بانوان حرم از خیمههایشان با حالت گریان خارج شدند...
یاران حسین افرادی بودند که نه تنها با تمام وجود برای دفاع از حسین جنگیدند بلکه با تمام وجودشان تلاش کردند تا آب در دل اهل بیت تکان نخورد. نافع بن هلال از جملهٔ همین افراد بود.
ما کجای تاریخ ایستادهایم؟
آیا ما نیز مایهٔ آرامش اماممان بودهایم؟
منبع : کانال مهدیاران (Mahdiaran@)
من و جبرائیل، من و میکائیل
من و فرشتههای روز بدر، من و بادهای سهمگین، من و رجعتکنندگان روز ظهور
من و هزارهزار منتظرِ دیدار، یک حرف مشترک داریم: «وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ. (و یاریام برای شما آماده است.)»
**اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج**
منبع : کانال مهدیاران (Mahdiaran@)
آیا وفا کردم؟
«بُرِش اوّل»
نامهرسانِ پیامِ وفایِ کوفیان بود. نامهای که در آن، مُسلِم از آمادگی کوفیان گفته بود و امام را به کوفه دعوت کرده بود و بعد از رساندن نامه همراه سپاه امام به سمت کوفه حرکت کرد.
«بُرِش دوّم»
شب عاشورا خطاب به امام گفت: «به خدا سوگند اگر کشته شوم، سپس زنده گردم، هفتاد مرتبه مرا بسوزانند و خاکستر مرا به باد دهند باز هم از شما دست بر نخواهم داشت.»
روز بعد هنگام نماز، خود را سِپَر امام قرار داد و بعد از نماز هنگامی که با بدنی پُر از تیر بر روی زمین افتاده بود، رو به او گفت: «أَوَفَیْتُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ؟ آیا وفا کردم ای فرزند رسول خدا؟»
سعیدبن عبداللّه کسی بود که با سپر کردن تمامِ وجودش در مقابل تیرهای دشمنان از امامش دفاع کرد و در مقابل او شهید شد.
ما کجای تاریخ ایستادهایم؟
آیا ما نیز حاضریم تمام وجودمان را وقف امام کنیم و تیرهای دشمن را به جان بخریم تا گَزَندی به اماممان نرسد؟!
منبع : کانال مهدیاران (Mahdiaran@)؛ گرافیک یاس (Graphic.yas@)
تسلیم! قلبم را میخواهی؟ پیشکش.
اصلاً این قلب هیچوقت مال من نبود؛ فقط برای تو میتپید و با هر تپشش فریاد میزد: «وَ نُصْرَتِی لَکُمْ مُعَدَّةٌ.
(و یاریام برای شما آماده است.)»
**اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج**
منبع : کانال مهدیاران (Mahdiaran@)
بأَبی أَنتَ و أُمّی
«بُرِش اوّل»
به او خبر داده بودند که فرزندت در مرز رِی به اسارت گرفته شده است. بسیار ناراحت شد و گفت: «خداوندا! دوست نداشتم در زمان حیاتم، اسارت او را ببینم.»
«بُرِش دوّم»
خبر به گوش امام رسید، به او فرمودند: «ای بَشیر، بیعتم را از تو برداشتم. برو و فرزندت را نجات بده.» در پاسخ گفت: «ای فرزند رسول خدا! درندگان مرا زندهزنده بِدَرَند اگر تو را رها کنم.»
بشیر بن عمرو حَضرمی از کسانی بود که هرچند اجازهٔ رفتن به او داده شده بود اما شهادت در راه حسین را انتخاب کرد. شاید با خودش فکر کرده بود که میتواند اسارت فرزندش را تحمّل کند اما جدایی از حسین و اسارت فرزندان حسین را هرگز.
ما کجای تاریخ ایستادهایم؟
آیا ما نیز بِأَبی أَنتَ و أُمّی گفتنهایمان واقعی است و میتوانیم از عزیزانمان برای اماممان بگذریم؟
منبع : کانال مهدیاران (Mahdiaran@)
برای یاری شما حاضرم سلاح باشم در دست یمنیها، شجاعت باشم در دل افغانستانیها، غیرت باشم در سر تمام شیعیان
حتی پیامی در فضای مجازی که شما را به دنیا معرفی میکند.
**اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج**
منبع : کانال مهدیاران (Mahdiaran@)
جهان یک منجی میخواهد، منجی از جنس حسین...
**اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج**
منبع : کانال مهدیاران (Mahdiaran@)
{کلاس های مهدویت - شماره 108}
موضوع: فرهنگ مهدوی (نگاه ایمانی)
خلاصه مکتوب و پیاده سازی شده ی سخنرانی استاد رائفی پور
( pdf / 160 KB )
منبع : واحد مهدویت موسسه مصاف ایرانیان (Mahdiaran@)