خواصّ مثبتِ بیخاصیت
«بُرِش اوّل»
از دور خیمهای دیده میشد؛ امام سوال فرمود: «خیمهٔ کیست؟»
گفتند: «متعلق به عُبیداللّه بن حُر جُعْفی است. کسی را فرستاد تا او را به یاری خود دعوت کند اما پاسخش منفی بود.»
خودش نزد او رفت و از او برای خروج علیه یزید دعوت کرد، اما عُبیداللّه همان پاسخ را تکرار کرد. وقتی امام از هدایت و رستگاری او مأیوس شد، فرمود: «نصیحتی به تو میکنم: "خود را به مکان دوری برسان تا صدای استغاثهٔ ما را نَشنوی زیرا به خدا سوگند اگر صدای استغاثهٔ ما به گوش کسی برسد و به یاری ما شتاب نکند، خدا او را در آتش جهنم قرار خواهد داد."»
«بُرِش دوّم»
آه از حسرت و تأسف سنگینی که تا زنده هستم، در میان سینه و گلویم در حرکت است؛ آنگاه که حسین بر اهل نفاق و ستمپیشگان از مثل من یاری میطلبید، آنگاه که میخواست برای نابودی اهل ضلالت و نفاق به یاریش بشتابم، (اما کوتاهی کردم).
آری! اگر آن روز از راه جان، یاری و با او مواسات مینمودم، در روز قیامت به شرافتی بس بزرگ نائل میشدم.
این جملات، اشعار سرودهٔ عُبیداللّه بن حر، بعد از واقعهٔ عاشوراست.
دستهٔ دوّم از خواصّ سال ۶۰ هجری، افرادی بودند که حقانیت امام را میدانستند اما یا دنیا پای یاریشان را بسته بود یا عدم بصیرت، پای یاریشان را لنگ کرده بود. البته اعتقاد این افراد به امام هم دارای شدت و ضعف بود. اما آنچه مهمّ است، نتیجهٔ کار است که چیزی جز حسرتِ بیفایده در پیشگاه خداوند برایشان نداشت.
آری! تاریخ پُر است از این دست عبرتها... ما کجای تاریخ ایستادهایم؟!
آیا نتیجهٔ کار ما هم حسرت و پشیمانی است یا بصیرتِ یاریِ امام زمانمان را داریم و میتوانیم گرهای از مشکلات ظهورش را باز کنیم؟ فرصت هست، امّا کم است...
منبع : کانال مهدیاران (Mahdiaran@)