اربعین

«بُرِش اوّل»

عطیه عوفى مى‏‌گوید: «با جابر بن عبد اللّه به زیارت قبر حسین رفتیم و چون به کربلا رسیدیم جابر در کنار شطّ فرات، غسل کرد و پارچه‌ای همانند شخص مُحْرِم بر تن کرد و کیسه‌ای را گشود که بوی خوشی داشت و خود را معطّر کرد. هر گامى که بر مى‌داشت ذکر خدا مى‌گفت تا نزدیک قبر مقدّس رسید و به من گفت: «دستم را بر روى قبر بگذار!» و چون چنین کردم، بر روى قبر از هوش رفت.»

«بُرِش دوّم»

جابر را به ھوش آوردم، ناگهان جابر صدا زد: «آیا دوست، جواب دوست خود را نمی‌دھد؟» و سپس خودش جواب خود را داد، چگونه جواب مرا بدھی، در حالی که خون از رگ‌ھای گلویت بر سینه و شانه‌ات فروریخته و بین سر و بدنت جدایی افکنده است؟

گوش کن! هنوز صدای قدم‌های جابر در طول تاریخ شنیده می‌شود. صدای مسیری که هرچه برای خاموش کردنش تلاش کنند اما باز هم نمی‌توانند مانع رسیدن ندای حقّش به جهانیان شوند. تفاوتی ندارد که یک روز در این مسیر هم‌قدم جابر باشی و یا دلت را راهی سفر عشق کنی. فقط ببین کدام طرف تاریخ ایستاده‌ای؟! حسینی هستی یا...؟!

به راستی ما امروز کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟

در مسیر ظلم یا حق؟

 

170y

 

منبع : کانال مهدیاران (Mahdiaran@)