ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
(حافظ)
**اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج**
**********
مردی با دوچرخه به خط مرز می رسد.
او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد.
مامور مرزی می پرسد : در کیسه ها چه داری؟
او می گوید (( شن )) مامور او را از دوچرخه پیاده می کند و چون به او مشکوک بود ، یک شبانه روز او را بازداشت می کند،
پس از بازرسی فراوان ، واقعاً جز شن چیز دیگری نمی یابد.
بنابراین به او اجازه عبور می دهد. هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا می شود و مشکوک بودن این موضوع به
مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار می شود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمی شود.
یک روز آن مامور در شهر او را می بیند و پس از سلام و احوال پرسی ، به او می گوید :
من هنوز هم به تو مشکوکم و می دانم که در کار قاچاق بودی ، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد می کردی؟
قاچاقچی میگوید : دوچرخه!
بعضی وقت ها موضوعات فرعی ما را به کلی از موضوعات اصلی غافل می کند.
امام علی (علیه السلام) :
مَنِ اشْتَـغَلَ بِغَیْرِالْمُهِمِّ ضَیَّعَ الأَهـَمَّ.
هر کس به کار غیر مهم بپردازد، کار مهم تر را تباه ساخته است!
منبع : کانال مهدیاران (Mahdiaran@) ؛ گرافیک یاس (graphic.yas@)