عوامِ بیمعرفت
«بُرِش اوّل»
ناگاه صدای پیری دنیادوست از بالای امارت کوفه رشتهٔ افکارشان را درهم ریخت:
«ای کوفیان! اجتماع مؤمنین را درهم نشکنید. برادرکُشی دیگر کافی است! سپاه شام در راه است. تا دیر نشده به خود آیید! ای زنانِ خاموش! چرا دست فرزندانتان را نمیگیرید و از آتشی که لهیبِ آن همه را خواهد سوزاند، بیرون نمیبَرید؟ سپاه شام در راه است...»
در صفهای آخر ولولهای حاکم شد:
➖ «ما میرویم.»
➖ «ما هم میرویم.»
➖ «من هم میآیم.»
➖ «وقتی سران کوفه با امیر عبیدالله بیعت کردند، ما کجای کار ایستادهایم؟ نه! خونریزیِ بیثمری است. بیایید برویم…»
«بُرِش دوّم»
به مردم گفته بود نماز عشاء به امامت خودش در مسجد خوانده میشود. در مسجد جای سوزن انداختن نبود. همانهایی که در تنها گذاشتنِ مسلم رقابت داشتند، این بار برای اقامهٔ نماز پشت سر عبیدالله رقابت میکردند. مردمی که در عرض چند ساعت رنگ عوض کردند...
حرکت خواصّ جامعه در تاریخ همیشه حرکت عوام را با خود به دنبال داشته است. یک عمل بهجا میتواند تاریخ را نجات دهد و در مقابل، گاهی یک عمل نابهجا تاریخ را به گمراهی خواهد کشاند. اتفاقی که افراد بیبصیرت در جامعهٔ امروزی هم میتوانند رقم بزنند.
ما کجای تاریخ ایستادهایم؟
به نظرتان آیا ما نیز بیمعرفت خواهیم بود و امکان دارد که تحت تأثیر این گونه افراد، اماممان را به دنیایمان بفروشیم؟
منبع : کانال مهدیاران (Mahdiaran@)