39y

 

از هر که میپرسم؛

می گوید: جمعه می آیی،

اما کدام جمعه؟

در روزگار تیره ما هر روز جمعه است

و جمعه هایش هم صبح و شب ندارند و همه عصرند!

گفتم تا جمعه دیگر چند آدینه مانده است؟!

گفت: یک یا زهرای دیگر،

گفتم: زهرا را تو میشناسی؟!

گفت: همان نیست که صبح و شب جمعه پرده خوان خون است

و دستی بر پهلوی شکسته دارد،

و همان نیست که کبوتران فرج را در غروب جمعه

یک به یک بر بام ظهور مینشاند؟!

من میان حضور و ظهور تو سرگردانم و حیران،

نمیدانم از تو کدام را بخواهم،

اگر حضور را بخواهم،

ترس آن دارم که چشمانم لیاقت دیدن تو را نداشته باشد

و اگر ظهور را خواهم،

میترسم مانند جدت حسین (علیه السلام) بی یار و یاور بمانی...

 

**اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج**

 

منبع : حس آرامش (HesseAramesh.ir)