{حکایات و تشرّفات - شماره 38}
در شهری حوالیِ مراغه، پیرمردی زندگی میکرد که صد و هفده سال داشت. نام او قاسم بن علا بود. او به ملاقات امام هادی و امام حسن عسکری رسیده بود، و در زمان غیبت صغرا همیشه نامههایی از ناحیه مقدّس حضرت اباصالح المهدی دریافت میکرد. حدود دو ماه بود که هیچ ارتباطی با حضرت نداشت و از این بابت بسیار غمگین بود. تا اینکه پیکی از جانب حضرت رسید و نامهای آورد.
قاسم که نابینا بود، نامه را به کاتب خود داد تا برایش بخواند. وقتی سکوت کاتب بیش از حدّ معمول به طول انجامید، قاسم دانست که نکته ای در نامه هست. به همین خاطر پرسید: آیا خبری شده است؟ کاتب گفت: حضرت فرموده اند: وقتی این نامه رسید، چهل روز بعد فوت میکنی.
قاسم گفت: آیا دینم به سلامت خواهد بود؟ کاتب گفت: آری. آنگاه قاسم خندید، و گفت: دیگر آرزویی بعد از این عمر طولانی ندارم.
[داستان هایی از امام زمان، ص۵۶]
زمانی که رسول الله خبرِ شهادت امیرالمومنین را به ایشان دادند، حضرت پرسیدند که آیا در آن زمان دینم سلامت خواهد بود؟ شیعیان واقعی، همیشه همچون امامشان عمل میکنند.
منبع : کانال مهدیاران (Mahdiaran@)